مهربانم......
از ما و فرشتگان هيچ يک نميدانستيم که چرا از آن همه مخلوق بي شمار
من خليفه شدم؟؟؟؟
انگار نمي دانيم هنوز که چرا منِ خليفه قدر شرمم به اندازه ي اعتماد تو نمي شود...
خداي من!!!
انگار فرشتگانت بيراهه نگفته بودند و دانسته بودند که بعضيمان آن چنان که
تو شايسته خلق کرده اي...
شايسته ي خلقت نخواهيم بود
انگار فرشتگانت بيراهه نگفته بودند که من ناخلف بودم
براي خليفگي تو در اين ناکجاآباد...
اين تبعيدگاه را مي گويم
همين زمين خودمان...
و حالا هنوز فرشتگان به تسبيح تو مشغولند و من دور از چشم آنان
و درست زير نگاه تو يک يک به يک فرصت ها را به باد مي دهم
و دائم مي گويم امروز هم از فردا آغاز مي کنم
تا فرشته ها از حرفشان پشيمان نشوند
و تو ....
تو که مي داني هر آن چه من و فرشتگان و غير نمي دانيم
بگو
بگو که من کيستم که به" لطف" مرا خليفه خوانده اي!!!!