سلام دوست من بروزم منتظر حضور گرم شما

تهاجم فرهنگي[گل]

سلام دوست من بروزم منتظر حضور گرم شما

تهاجم فرهنگي[گل]

حقا که تو از سلاله ي فاطمه اي!

با خنده خود به درد ما خاتمه اي!

زيبا تر از اين نام نديده ام به جهان...

سيد علي الحسيني الخامنه اي

هر جامعه اي از طبقات و دستجاتي تشکيل يافته که قدرت بطور قرار دادي و به صورت توافقي نانوشته در آن تقسيم مي شود.به مرور زمان در اثر پاره اي اتفاقات اين توازن به هم مي خورد و وزن طبقه اي بيشتر مي شود بدون اين که تغييري در سهم قدرت آن بوجود آيد اين عدم تناسب وزن با سهم قدرت عامل نارضائي و انقلاب است.حکومتهاي دموکراسي که با عنايت به اين حقيقت روال را بر چرخش مهره ها گذاشته اند از خطر انقلاب مصونند اما حکومتهاي توتاليتر و مستبد به مرور زمان در رويارويي با اين نارضائي قرار مي گيرند و اگر راهکار مناسبي براي جلب رضايت طرفين دعوا نينديشند به تاريخ مي پيوندند. حکومت پهلوي نيز از اين قاعده مستثني نبود و بااين رويه اي که داشت پيش مي رفت حتي اگر امام خميني نبود

ممکن بود انقلابي ديگر موجب ساقط شدن آن شود و يا اينکه نسلي جديد از سياستمداران بوجود بيايند که فضاي باز سياسي ايجاد کنند و مطالبات همه طبقات جامعه را لحاظ کنند.

و-راوي اظهار مي کند که در پاريس يک شخصيت مهم دچار رابطهء عشقي مي شود که در حقيقت داميست که توسط گروهي گانگستر برايش پهن شده و کار به دخالت پليس مي کشد.و مطبوعات و خبر گذاري ها هم براي عدم انعکاس اين خبر تطميع و تهديد مي شوند!انگار فرانسه هم مثل ايران است.

ز-نقش نهدي هاشمي در اين ماجرا بسيار پررنگ نشان داده شده است و حتي ماجراي ترور نافرجام هاشمي رفسنجتني به او نسبت داده شده است.مهدي هاشمي نقش بسيار کوچک و حداقلي داشت.شايد علت آگرانديسمان نقش او ربط دادن فرار اين شخصيت خيالي به دستگيري او و باور پذير کردن داستان بود.اما همانطور که جامعه شناسان به آن اذعان داشته اند علت بروز انقلابها عارض شدن نارضايتي در لايه ها و طبقات اجتماعي است. ميشل فوکو فيلسوف پست مدرن در زمان وقوع انقلاب اسلامي مشاهدات خود از انقلاب ايران را تاييدي بر نگاههاي جديد خود به تاريخ و قدرت قرار داد. از نظر او قدرت برخلاف تصور همگان از بالا به پائين اعمال نمي شود و تنها در تسليحات و نيروهاي نظامي دولتها خلاصه نمي گردد بلکه در همه اجزا و لايه هاي اجتماع گسترده و پراکنده است و به موقع خود را آشکار مي کند به نظر وي در مطالعه قدرت بايد از الگوي هابز در کتاب لوياتان پرهيز کرد و پايه هاي تحليل خود درباره قدرت را بر مطالعه شيوه ها و تاکتيکها استوار ساخت. براساس همين شيوه بود که امام خميني (ره) توانست اين قدرت گسترده و پراکنده را در راستاي انقلاب اسلامي بسيج نمايد و بر قدرتي تا دندان مسلح پيروز شود. علاوه بر اين انقلاب اسلامي برخلاف روايت مدرنيته تاکيد کرد که تاريخ مسيري واحد و يکسان ندارد و اين ايده که همه جوامع به سوي ليبراليسم و دموکراسي غربي در حرکت اند پنداري بيش نيست .

ناگهان درب اتاق بازجوئي باز شد و عبدالعامر عصباني و خشمگين در حالي که با اسلحهء لخت به من اشاره مي کرد وارد شد و به من حمله کرد و با فحش و ناسزا مرا زير مشت و لگد گرفت. و سه سرباز وارد شدند و مرا از اطاق بيرون بردند.در حين بيرون رفتن شاهد بودم که عبدالعامر با قنداق کلت به جان عبدالرضا رشيدي افتاده و دارد خونين و مالينش مي کند.با صورت خونين وارد اتاق مخفي شدم و شليک خندهء چايچي و عبدالسلام بلند شد فهميدم اين هم يک نوع صحنه سازي از نوع ليبيائي بوده.....مثل اينکه آمريکا و هر کشور ديگر مرز هوائي و دريائي و خشکي ندارد و توسط کسي کنترل نمي شود .باز اگر کشتن بود مي شد تا حدودي قضيه را قبول کرد ولي آدم ربائي کار آساني نيست.

د-اگر براستي ليبي هزينه ايجاد انقلاب در ايران را داده بود چرا موقع آمدن قذافي به ايران چنين برخوردي با او شد و هميشه مسئلهء دزديده شدن امام موسي صدر مطرح شده است.ه-از ديدگاه جناب شفيع زاده همه مبارزان انقلاب اسلامي از روحانيون گرفته تا نيرو هاي ملي مذهبي عياش و خوشگذران بودند و عمال حکومت پهلوي همه درستکار و با شرف.پس چطور شد عده اي عياش و خوشگذران توانستند بر گروهي ساعي و فعال چيره شوند؟

افشين.م عزيز ، حيف که امتحان دارم و فرصت! کم دارم .

نويسنده با زيرکي تاريخ را با وقايع داخل اين داستان تطبيق داده ولي با همه دقتي که به خرج داده چند اشتباه فاحش را مرتکب شده که همه زحمتهايش را در باور پذير کردن داستان به باد داده است:

الف.اين کتاب با هيچ يک از معيارهاي خاطره نويسي سازگاري ندارد.توجه کنيم که راوي داستان فردي عامي و بي سواد است که بزرگترين شغلش شاگردي مغازهء قصابي بوده است.اين ذکر دقيق و با جزئيات بدون اشتباه در مورد نامها حتي از افراد با سوادي چون دکتر مظفر بقائي ،فرمانفرمائيان و ....نيامده است .ما خاطرات آقاي عراقي را داريم که چطور با لحن عاميانه نگاشته شده است.وظيفهء ويراستار فقط در حد حک و اصلاح جملات است نه تکميل خاطرات و اگر قرار است در مورد چيز مبهمي توضيح دهد بايد داخل گيومه گذاشته شود و در پاورقي توضيح داده شود.همه بازگو کنندگان خاطرات هميشه سعي دارند به نوعي خود را منزّه جلوه دهند و کارهاي نادرستي که انجام داده اند به ديگران نسبت دهند و کارهاي کوچک خود را بزرگ جلوه دهند اين همه اصرار راوي در ذکر کارهاي خلافش سوال بر انگيز است به نظر مي رسد که اين داستان ساخته و پرداخته خود ويراستار بوده که حتي اسم خودش را هم ننوشته است تا مجبور شود در مورد ابهامات کتاب توضيح دهد.

ب)جواد شفيع زاده : وجود خارجي ندارد.فرار اين شخصيت مهم اگر واقعيتي داشت صد درصد در روزنامه هاي آن زمان باز تاب مي يافت و اقرارت ايشان بدليل اهميت زيادي که داشت مورد استناد کساني قرار مي گرفت که در مورد انقلاب ايران مطالبي نگاشته اند.در طول اين 30 سال شخصيتهائي از ايران به غرب پناهنده شده اند که مورد اقبال رسانه ها قرار گرفته و به عنوان خبري مهم موجي بر انگيخته اند .چطور اين شخصيت مهم اين قدر مغفول و مجهول مانده است.

ج:در قسمتي از کتاب عنوان مي شود زماني که شفيع زاده در ليبي در حال گذراندن دوره دوم آموزش چريکي خود بوده ، چند دانشجوي نيروي هوائي که در آمريکا به تحصيل اشتغال داشتند توسط عمال دولت ليبي ربوده مي شود و به زور و با شکنجه تبديل به وردست نامبرده مي شود که موقع آمدن اين دارو دسته به ايران،ترتيب تهيه عکس ديدار نيروي هوائي ازامام را مي دهد!چطور مي شود چند دانشجوي ايراني از آمريکا دزديده شود و باز انعکاس خبري نداشته باشد.و بعد اين دسته سر از ليبي در آورد و در اثر شکنجه!و اجبار تبديل به چريک عملياتي!شود.

افشين.م عزيز ، شما را به نوشته اي جلب مي کنم که در مورد

خاطرات جعفر شفيع زاده صحبت کرده :

"اينجا توي هر جمعي که نشستم و بحث سياسي ميشد از خاطرات يه بابايي به نام جعفر شفيع زاده شاهد مياوردن و منم عين اين ابلها نگاهشون ميکردم و با خودم فکر ميکردم من چقدر پرتم از مرحله که حتي اسم اين بابارم نشنيدم تا حالا... بر حسب اتفاق چند شب پيش کتاب خاطراتش را از همسايه ايرانيمان گرفتم تا اين منبع مهم اطلاعاتي را بخوانم و از اوضاع خيلي هم عقب نباشم...باور کنيد در عمرم چنين کتاب داستان تخيلي نخوانده بودم کتاب مشخصا در حدود سال ?? نوشته شده و سرشار از اطلاعات غلط و تحليل هاي مسخره است که بر پايه يک سري اخبار و حتي شايعات مطرح در آن زمان نوشته شده است. نويسنده کتاب مشخص نيست و خاطرات به شخصي ارجاع شده که عنوان افتخاري محافظ مخصوص امام خميني در نوفل لوشاتو و تهران و بنيانگذار سپاه را يدک ميکشد. در حالي که از اين آقاي خيلي مهم در هيچ جاي تاريخ هيچ نشاني نيست و اتفاقا خودش هم وجود ندارد و پس از پايان گفتگوهايش با نويسنده کتاب غيبش مي زند و جالب اينجاست که تمام اتفاقات کتاب بر اساس نظراتي است که اپوزيسيون سلطنت طلب خارج نشين در آن سال ها اساس و پايه تحليل هاي خود را بر آن قرار داده بودند... اينقدر نکات غلط و خنده دار در اين کتاب وجود دارد که هرکس با ذره اي اطلاعات از تاريخ انقلاب مي تواند تناقضات آن را آشکار کند و متاسفانه چنين کتابي به منبع اطلاعاتي ايرانيان خارج از کشور درباره انقلاب تبديل شده است به نظرم بد نيست اين کتاب حتي به عنوان يک منبع مناسب براي آموزش داستان نويسي تخيلي تدريس شود... اسامي مطرح شده در کتاب هم همگي به صورتي تابلو از اخبار همان زمان استخراج شده و .... بگذريم... من به خاطرات بسيار علاقمندم ولي اين يکي ديگر خيلي نوبر بود خواندنش را به آنها که به داستان هاي جنايي-تخيلي و تا حدودي هم ... و کمدي علاقمندند پيشنهاد مي کنم ."

افشين.م فرمود : عبا و عمامه امام خميني ضد گلوله بوده و سيا درست کرده . حتي من شنيدم که ميگن حتي خود سازمان سيا هم مال حضرت امام بوده ، آخه ميدوني که ، يکي از ويدئوهاي يوتوب گفته يا حتي شنيدم که اصلا امامي در کار نبوده ، اين تصاوير که تلويزيون پخش مي کنه ، ساختگيه و اصلا شخصيتي به نام حضرت امام وجود نداشته ، همين الان بگم اينم يوتوب گفته ، خداي نکرده شک تو کارتون نياد . برم ببينم ديگه يوتوب چي گفته . کلا هر چي يوتوب بگه ، براي من سنده ، ( قال اليوتوب ... ) .