• وبلاگ : با ولايت
  • يادداشت : ولايت فقيه و تغيير خواست مردم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ديدي برادر کتاب رو درست نخوندي....

    دقيقا آقاي جوادي آملي گفتند (ولايت تشريعي و لا غير)

    اين از اين نکته که اگر خواستيد برويد کتاب رو نگاه کنيد.

    بنده حديث امام صادق را ديدم...حديث امام عسکري را هم که در مورد لزوم تقليد و شرايط فقيه هست را ديدم.

    در هيچ کدام از ايندو...براي نايبان...(چه خاص و چه عام)"مقام حکومت اعطا نشده...و تنها از کلمه ي (حکم بالامر) سخن گفته شده است"...امر که همان دين هست و حکم به معني احکام ديني هست.زيرا بسيار واضح هست که يک فقيه در مورد نحوه ي اداره ي يک حکومت چيزي نداند...مگر موارد خاص که فرد به علوم سياسي و آداب هدايت اقتصاد و بروکراسي و ديوان سالاري و حقوق آشنا باشد که اين امر تقريبا محال است و تنها در موارد خاص مانند امام علي که داراي علم لدني هستند شامل مي شود.وگرنه اگر مقام حکومت بر نايب امام تعلق مي گرفت،معصومين ما به مبلغين خود نيز دستور تشکيل حکومت مي دادند.در صورتي که هر 4 نائب خاص امام زمان حتي يک کلمه در مورد تشکيل حکومت دريافت نکرده بودند.

    مسئله ي اصلي اين است که امامان شيعه،به مسلمين و بالاخص فقها و عالمان دين،دستور اقامه ي دستورات دين در جامعه ي اسلامي را داده اند که اين امر مورد تاييد شخص من و چه کشورهاي اسلامي دموکراتيک نيز هست.در اين کشورها شوراهاي هستند که در ميان آنها عالمان دين وجود دارد که قوانين مصوب پارلمان را با شرع (البته با قرائت خود از شريعت که به خودشان مربوط است)چک مي کنند و توانايي وتوي قوانين متضاد را دارند.مانند مالزي و الجزاير...

    فلذا اگر ولايت فقيه نباشد ولي قوانين غير ديني و يا متضاد با دين نباشد و از تصويب و يا عمل نکردن آن در حکومت جلوگيري شود،آن جامعه شرعا و عقلا مصداق طاغوت نيست.

    بطوريکه شخص آيت الله خميني در وصيت نامه ي خود، بوجود آمدن شوراي فقيهان مورد تاييد حوزه ها را با راي مردم بلامانع دانسته است که بعضي از اصلاح طلبان هم اين مسئله از دهانشان پريده بود که در سال 78 دهان شان را بستند.يعني خود آيت الله خميني نيز قبول داشته است که حکومت اسلامي بدون تک ولي فقيه نيز ممکن است که تنها ناظر باشد.مسئله ي بحث ما بسيار واضح است.

    البته اگر شما حديث مستقيم هم بياوريد که فقيه بايد حکومت کند هم موردي ندارد.مگر همان امام صادق نفرمود که به محض آنکه از دخترتان حيض ديديد او را براي ازدواج آماده سازيد...امروز کدام يک از فقهاي ما حاضر به شوهر دادن دختر 9 ساله هستند.پس در حديث مي توان با توجه به شرايط زمانه احتجاج کرد.

    درضمن شما از معني کلمه ي ولايت اسم برديد.ولايت بحثي بسيار فربه در عرفان شيعه است.ولايت مطلق به اين معني است که زمين زمان به برکت ولي پا برجاست...ولي فقيه اين چنين نيست.ياعلي.

    پاسخ

    آقاي جوادي در کتابشان از ولايت تکويني و نفي و اثبات اون صحبت نمکنن .بلکه ميفرماييند فعلا بحث ولايت تکويني نميکنيم . بنده نظر شخصي ايشان را در اين مورد گفتم نه متن کتابشون . البته در هر صورت به بحث ما لطمه اي نميزنه. در مورد حکومت :متن عربي حديث و ترجمه و منبع آنرا دوباره ميارم ، دقت کنيد : من کان منکم ممن قد روي حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فليرضوا به حکماً فاني قد جعلته عليکم حاکماً فاذا حکم بحکمنا فلم يقبل منه فانما استخف بحکمنا و علينا رد و الرادعلينا کالراد علي الله وهو علي حد الشرک بالله» اصول کافي، ج 1، ص 67؛ وسائل الشيعه، ج 18، ص 98.. * بايد به کساني از شما (شيعيان) که حديث و سخنان ما را روايت مي‏کنند و در حلال و حرام ما به دقت مي‏نگرند و احکام ما را به خوبي باز مي‏شناسند (عالم عادل)، مراجعه کنند و او را به عنوان حاکم بپذيرند. من چنين کسي را بر شما حاکم قرار دادم. پس هرگاه به حکم ما حکم کند و از او پذيرفته نشود، حکم خدا کوچک شمرده شده و بر ما رد شده است و آن که ما را رد کند، خدا را رد کرده است و چنين چيزي در حد شرک به خداوند است.* درمورد کلمه ي حکومت و تاکيد چندباره ي آن دقت کنيد. شما با اين حرفتون که فقيه از اداره حکومت چيزي نميداند اين مفهوم را ميرسونيد که اولا دين براي احکام حکومتي و اجتماعي برنامه اي نداره و ثانيا سياست از ديانت جداست . از توهين به مراجع هم ميگذريم. مگر الآن سکان دار کشور ما فقيه نيست ؟! و اين مستلزم استمداد از مکاتب غربي و بشري نيست. عمر بن حنظله روايت مي‏کند: «از امام صادق(ع) پرسيدم: دو نفر از ما (شيعيان) که در باب «دين» و «ميراث» نزاعي دارند، پس به نزد سلطان يا قاضيان [ حکومت‏هاي جور] جهت حل آن مي‏روند؛ آيا اين عمل جايز است؟ حضرت فرمود: هر کس در موارد حق يا باطل به آنان مراجعه کند؛ در واقع به سوي طاغوت رفته و از او مطالبه قضاوت کرده است. از اين رو آنچه بر اساس حکم او [که خود فاقد مشروعيت است] دريافت مي‏دارد، به باطل اخذ نموده است؛ هر چند در واقع حق ثابت او باشد؛ زيرا آن را بر اساس حکم طاغوت گرفته است. خداوند امر فرموده است: بايد به طاغوت کافر باشند [و آن را به رسميت نشناسند] و مي‏فرمايد: (يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاکَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَکْفُرُوا بِهِ). واين لفظ صريح معصوم هست . پس حکومت غير الهي هم شرعا و هم عقلا طاغوت محسوب ميشود . * حديث شما در مورد کودک نه ساله را جايي نديدم. در صورت صحت حديث اين دو اصلا قابل قياس نيست .من غير از حديث و قرآن و دلايل عقلي ديگر به چه روشي ميتونم براي شما چنين چيزي رو اثبات کنم ؟! به اعتقاد شيعيان پيامبر (ص) براي بعد از شهادتشان علي(ع) را براي رهبري مردم انتصاب کردند؛ چطور قبول کنيم که حضرت مهدي(عج) در دوران غيبتشان مردم را به امان خدا رها کردند ؟! در بحث ولايت هم بايد عرض کنم اصلا بحثي عرفاني نيست مگر اينکه از عقلانيت به عرفان راه پيدا کند . در تعريف ولايت مطلق هم اشتباه کرديد. با اينکه اعتقاد ما اينگونه هست.