یاران ! سخن از اهل فسق و بندگان لذت نیست ،
سخن از آنان است که اسلام آورده اند اما در جستجوی حقیقت ایمان نیستند .
کنج فراغتی و رزقی مکفی ...
دلخوش به نمازی غراب وار و دعایی که برزبان می گذرد اما ریشه اش در دل نیست ، در باد است .
در جست و جوی مأمنی که او را ازمکر خدا پناه دهد ؛
در جست و جوی غفلت کده ای که او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد،
غافل که خانه غفلت پوشالی است
و ابتلائات دهر ، طوفانی است که صخره های بلند را نیز خرد می کند و در مسیر دره ها آن همه می غلتاند تا پیوسته به خاک شود.
اگر کشاکش ابتلائات است که مرد می سازد ، پس یاران ، دل از سامان برکنیم و روی به راه نهیم .
اما وای از آن مؤاخذه ای که خداوند خود اینچنین اش توصیف کرده است : اخذ عزیز مقتدر .
آه یاران ! اگر در این دنیای وارونه ، رسم مردانگی این است که سر بریده مردان را در تشت طلا نهند و به روسپیان هدیه کنند ... بگذار اینچنین باشد .
این دنیا و این سر ما !