چند روز پیش داشتم مناظره ی آقای ذوالنور و آقای کواکبیان رو گوش می دادم. یه جائی آقای ذوالنور چند نمونه از افاضات مدعیان اصلاحات نظیر مهاجرانی و خاتمی و .. را خواند. آقای کواکبیان در جواب گفت شما دارین پشت سر این افراد غیبت می کنین! و از جواب دادن طفره رفت. البته ی آقای ذوالنور بعدش جواب قاطعی به ایشون دادن.
دیروز یه مطلبی از آقای مصباح دیدم که در جمع ناظران شورای نگهبان(6/12/89) مطرح کرده بودند که مرتبط با همین رفتار منافقانه ست. برای من که خیلی جالب بود!
یکی از راه های فریب این است که حکم دینی را برای انسان مشتبه کنند. بگویند وظیفه شرعی این است؛ آیه قرآن این را می گوید، حدیث این را می گوید. از این سخنان نشنیده اید؟! آن کسانی که به روی علی شمشیر کشیدند به قرآن استناد می کردند و می گفتند: «ان الحکم الا ل لّه؛ تو کافر شدی چون برخلاف قرآن عمل کردی.» یکی از شیوه ها این است که انسان را از راه قرآن و حدیث و امثال آن فریب دهند و کسی که معرفتش نسبت به قرآن و حدیث کم است و نسبت به احکام اسلام اطلاع کافی ندارد، فریب می خورد.
معاویه در اواخر عمر به حجاز آمد و مدتی در مکه و مدینه ماند. می خواست برای ولایت عهدی یزید زمینه سازی کند. کار سیاست مداران همین است که از چند سال قبل به زمینه سازی برای انتخابات بعدی می پردازند. او با شخصیت های معروف مدینه ملاقات هایی داشت و البته هر کسی را از راهی فریب می داد. برای یکی هدایا می برد؛ نزد یکی اظهار تقوا می کرد و یکی را مدح و ستایش می نمود. روی هر کدام به گونه ای کار می کرد تا ذهنش را برای پذیرفتن ولایت عهدی یزید آماده کند. با امام حسین (ع) نیز ملاقاتی داشت و بالاخره بعد از مقدماتی که به عقلش می رسید تا ذهن ایشان را برای پذیرش آماده کند، گفت: من قصدم این است که بعد از من یزید مسئولیت من را بپذیرد و به اسلام خدمت کند. حضرت نگاهی کردند و گفتند: این پسر سگ باز فاسق شارب الخمر را می گویی!؟ او این همه زمینه چینی کرده بود که بگوید یزید برای خلافت شایستگی دارد، حضرت کاسه و کوزه اش را به هم زدند و گفتند: این شارب الخمر سگ باز را می خواهی خلیفه مسلمین کنی؟ معاویه که دید قافیه را باخته است گفت: آقا! یزید درباره شما این طور حرف نمی زند. می دانید یعنی چه؟ معاویه به امام حسین می گوید: غیبت نکن! غیبت مسلمان حرام است. او از شما بهتر است. تو داری غیبت می کنی اما او این طور نمی گوید؛ غیبت شما را نمی کند.
می گفتند معاویه داهیه عرب بود. ببینید برای امام حسین چه قدر پیچیده حرف می زد.
این فریب دادن از راه دین است. حالا اگر یک انسان عادی بود امکان داشت در مقابل این منطق معاویه کم بیاورد و بگوید استغفر الله؛ اشتباه کردم، غیبت کردم. اما امام این غیبت را واجب می داند. بی درنگ پاسخ معاویه را می دهد تا دهانش را ببندد و دیگر از این کثافت ها نخورد. این بصیرت است؛ این که انسان بفهمد هر جا چه باید بگوید؛ چه باید بکند و چگونه باید برخورد کند. اینجا این غیبت، غیبت واجب است، اگر نگویی گناه کرده ای. مگر گفتن هر سخنی پشت سر هر کسی غیبت حرام است؟ ما حتی در رساله های عملیه مان غیبت واجب داریم. کسی با شما مشورت می کند که فلانی به خواستگاری دخترم آمده و شما می دانید که او مرد فاسق معتاد مشروب خوار بی دینی است. باید به او بگویی یا نه؟ این غیبت واجب است. کسی می خواهد اختیار یک ملت را به دست بگیرد، شما احتیاط کنید و بگویید من چه عرض کنم؛ از دیگری بپرسید. از دیگری بپرسید یعنی چه؟ مقام مشورت است، باید بگویی؛ اگر نگویی گناه کرده ای. مقدس بازی در می آورد و می گوید «آقا غیبت نکنید! من در عمرم از هیچ کس بدگویی نکرده ام.» بسیار بی جا کرده اید. مگر ممکن است مؤمن از کسی بدگویی نکند؟ این منافق است که می خواهد همه را داشته باشد. مؤمن باید قاطع باشد. باید موضع اسلامی داشته باشد؛ حامی دین باشد. باید کسی را که بر ضد دین اقدام می کند رسوا کرد. نمی شود من مقدس بازی در بیاورم و بگویم خوشم نمی آید درباره کسی حرف بزنم! ببین پیغمبر اکرم، ائمه اطهار، امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین و سایر ائمه(ع) درباره دیگران چگونه رفتار می کردند. اگر اینجا یک آدم مقدس مآبی جای امام حسین بود چه می گفت؟ می گفت: حالا من یک تأملی روی ایشان دارم، یا فکرش را بکنم ببینم چه طور می شود. اینجا جایی است که باید طرف را رسوا کرد.