بعد از خاکی زدن احمدی نژاد، سایه ای از یاس و بدبینی مفرط رو سر بچه حزب الهی ها افتاد. اون هائی که زندگی و آبروشونو گذاشته بودن تا این بابا رای بیاره حالا نوعی احساس سرخوردگی تو خودشون میبینن. هر جا که میری ملت میگن اینم از این احمدی نژاد! سرکوفت و تحقیر پشت هم.. نگفتیم رماله؟ نگفتیم فساد داره؟ نگفتیم ضد ولایته؟ نگفتیم... .
بر خلاف خیلی از هم تیپی های خودم من اصلا پشیمون نیستم! من به کاندیدائی رای دادم که در حمایت از ولایت در بین چهار نفر بهترین بود، خیرالموجودین بود. برای کسی دو ترم دانشگاهمو گذاشتم که سرباز ولایت بود. برای کسی بی خوابی کشیدم که سنگری شده بود جلوی ولایت. برای لبخند رهبری به او رای دادم و برای رضایت آقا برای او رای جمع کردم.
اکنون هم مخالفت با سیاست های مغرورانه ی او را افتخاری برای خودم میدانم. این ابراز انزجار از حرکات خودسرانه اخیر را مایه ی آزادگی خودم میدانم. من به خاطر منفعت خودم یا حزب خاصی با احمدی نژاد نبوده ام. هر کاری که کردم برای آقا بود. ما احمدی نژاد را سنگری برای ولایت میخواستیم نه باری بر دوش آقا. ما دوست نداریم او را از لبه ی پرتگاه به پائین هل بدهیم، اما برای ما رضایت رهبری اولی است.
کوتاه سخن اینکه به کوری چشم دشمنان و منافقان، ما در این امتحان هم سربلند بیرون آمدیم. هم در دفاع از احمدی نژاد مفتخریم، و هم در مخالفت با اقدامات اخیر او. ما خط چپ و راست نخواندیم درست / هرکس که با سید علی رود با اوئیم.
همین!
پی نوشت:
بهترین اولتیماتومی که از جبهه حزب الله به آقای احمدی نژاد میتوانم بدهم این است که اگر احمدی نژاد به اقدامات خود ادامه دهد برای ما فرقی با هاشمی نخواهد داشت.