بسم الله الرحمن الرحیم
یادش بخیر پارسال تابستون قسمت شده بود بریم مکه . تابستونای عربستانو هم که میدونید چطوره ! من و ماردرم تو مسجدالحرام بودیم . مادرم واسه ی دست کشیدن به حجر الاسود رفته بود تو جمعیت (همونطور که میدونید شلوغترین جای دور کعبه ، حوالی حجرالاسوده) . بعد از یه مدت دیدم خسته و کوفته برگشت و تو مسجد کنارم نشست . همون لحظه یکی از وهابی اومد و الکی به مادرم کلید : رو ، رو (+چند تا جمله عربی) منم که اوضاع مادرمو دیدم واسه پیچوندنش بند کردم : انا لا افهم عربی ! (البته با چه زورری این جمله رو سر هم کردم!) به عربی جواب داد : ایشالا یاد میگیری . به عربی حالیش کردم انگلیسی بنال که جواب داد انگلیسی بلد نیستم. منم جمله ی خودشو با یه لبخند تمسخر آمیز تحویلش دادم : ایشالا یاد میگیری. وای ! اینو که گفتم انگار فحش خوار و مادر بهش دادم ؛ جوش آورد و به عربی یه چیزایی گفت که اینو ازش فهمیدم : انگلیسی زبان کفاره ما نباید یاد بگیریم ! بعد راه افتاد و رفت ! سطح شعور این جماعت واسم عین روز روشن شد . دلم واسه این اماکن مقدسه سوخت که کلیدش دست این نمک به حروماست . خاطرات دیگه ای هم دارم که انشاالله سر فرصت منتشر می کنم. خدا ما رو از شر اینا نجات بده...
نویسنده: مهدی حامدی |
دوشنبه 87 خرداد 27 ساعت 11:30 صبح
|
|
نظرات دیگران نظر
|